رادین عطاییرادین عطایی، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 13 روز سن داره

رادین عسل مامان و بابا

شمال 1

1392/6/3 16:53
نویسنده : مامان سمیرا
390 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر گلم

سه شنبه 14 خرداد92

 صبح حدود ساعت 7 به همراه عمو علی چهار تایی به سمت شمال ویلای بابا هاشم حرکت کردیم . ترافیک خیلی سنگینی بود چون سه شنبه و چهارشنبه به مناسبت 14 و 15 خرداد تعطیل رسمی بود و پنجشنبه هم بین تعطیلی , دیگه جاده ها حسابی شلوغ بود. خیلی مسیر کلافه کننده بود , البته رادین تا ساعت 11 خوابد و بعد که بیدار شد کمی بازی کرد و به خاطر ترافیک سنگین و طولانی شدن مسیر دیگه از ظهر به بعد کمی کلافه شد. بعد از ظهر حدود ساعت 5 به ساری رسیدیم و بعد از خوردن ناهار در اکبر جوجه به سمت ویلا که در نزدیک شهر ساری است , حرکت کردیم. به خاطر طولانی شدن مسیر خیلی خسته بودیم و به استراحت پرداختیم.

چهارشنبه 15 خرداد92امروز رادین کوچولوی من کلی تو حیاط و محوطه بازی و شیطونی کرد. عسل مامان حسابی بازی کرد که شامل خاک بازی و آب بازی هم می شد.

برای ظهر ویلای عمو مهدی و شری خانم ( عمو و زن عموی بابا رضا) برای ناهار دعوت بودیم که برای ناهار جوجو کباب آماده کرده بودند که بسیار لذیذ بود, رادین مامانی هم حسابی خوشش اومد. تا بعد از ظهر  منزل عمو مهدی بود و حدود ساعت پنج برگشتیم خونه و به استراحت پرداختیم. بعد از ظهر من و تو بابایی تو محوطه قدم ردیم و پسر عزیزم هم حسابی دوید و بازی کرد.

پنجشنبه 16 خرداد 92

امروز صبح بعد از صبحانه به همراه مامان اکرمت به کنار ساحل رفتیم . رادین و بابایی با هم شن بازی کردند و پارکینگ  درست کردند.

           

رادین و بابایی در حال درست کردن پارکینگ.


رادین کولوچو در حال ماسه آوردن.

  

رادین در حال پارکینگ درست کردن.

  

اینم پارکینگ فرشته کوچولوی من که به همراه بابا جونش تهیه کرد.

  

عسل مامان در حال نقاشی کردن.

  

نانای مامان در حال تماشای دریا و گوش دادن به صدای امواج!

اینجا هم بابای نقاش اسم سه تاییمون رو روی شنها حک کرد.

بعد از ظهر هم به قدم زدن در محوطه شهرک پرداختیم و رادین و به بازی پرداخت.

جمعه 17 خرداد 92

امروز تولد بابا رضا است و مامان اکرمت هم برای ناهار همه رو به رستوران که در ساری بود,دعوت کردند. فکر میکنم اسم رستوران شایلی بود و پسرم هم مثل همیشه کباب سفارش داد . اطراف رستوران تعدادی فروشگاه لباس و کیف و کفش  قرار داشت که بعد از ناهار کمی قدم زدیم. در کنار رستوران کارتینگ کودکان قرار داشت که برای بچه ها جالب بود.

رادین و مامان در کنار کارتینگ کودکان.

رادین در حال بازی با سرسره ( محوطه زستوران)

بعد از رستوران به بازار محلی رفتییم و کمی خرید کردیم و البته به باغی در اطراف ساری رفتیم و توت فرنگی خریدیم.

حدود ساعت 3 رسیدیم خونه که بعد از کمی استراحت مناظره کاندیداهای ریاست جمهوری شروع شد. فکر میکنم حدود ساعت 4 بود , امروز آخرین مناظره که مناظره سیاسی بود برگزار شد که فکر میکنم در ایجاد اشتیاق در مردم برای شرکت در انتخابات تاثیر بسزایی داشت. رادین عسلی هم در این مدت در حیاط ویلا آب بازی می کرد. بعد از اتمام مناظره رفتیم ساحل و کمی قدم زدیم. قرار بود شنبه صبح زود به سمت تهران حرکت کنیم بنابراین می بایست وسایل رو جمع و جور می کردیم.

شنبه 17 خرداد 92

صبح ساعت 6به سمت تهران حرکت کردیم , به دلیل اینکه بابایی می خواست تا ظهر در شرکت حاضر باشه صبح زود حرکت کردیم. حدود ساعت 10.5 به تهران رسیدیم. سفر خوبی بود و به عشق کوچولوی من هم حسابی خوش گذشت.

عاشقتم پسر کوچولوی مامانی و باباییقلبقلبقلب

مامان سمیرا

پسندها (4)

نظرات (0)